اگر از حال ما خواسته باشی...!
جنگ، پیرمرد روستا را به خاطرم میآورد که هر روز بر فراز تپهی مشرف به جاده مینشست، چوب سیگارش را از کیسهی تنباکو بیرون میکشید، سیگاری میپیچید، روشن میکرد و در انتظار بازگشت تنها پسرش از جبهه، به خط دراز جاده چشم میدوخت....