با محمدعلی قربانی
از بَزَران تا سنگر مهران
محمدعلی قربانی را باید یکی از چهرههای شناخته شده مردمی در غرب کشور دانست. هنرمندی که با آهنگ «بزران» از اعتبار هنر ایلام دفاع کرد و با آلبوم «سنگر مهران» هنر خود را در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت قرار داد
کوچه پس کوچههای خاکی ایلام را به خوبی به یاد داشت، زمانی که خیابانها تیر چراغ برق نداشت ولی به جای آن، مردم صفا و صمیمیت داشتند. با بیان شیوا و دلنشین خود طوری خاطرات گذشته را ورق میزد که انگار همین امروز آن وقایع اتفاق افتاده بود. هنوز بخشی از وجودش درون باغی میگذشت که جوانی خود را در آن گذرانده بود. صدایش هم چون چشمه درون باغ پدریاش زلال بود. به لبش ذکر حسین بود و مدح و ثنای پروردگار عالمیان. محمدعلی قربانی را میتوان از چهرههای ماندگار بعد از انقلاب عروس زاگرس دانست. مردی که با صدای پرسوز و گیرایش یک شور و نشاط خاصی به محافل عزاداری داده است.
متن زیر، مصاحبه حاج محمدعلی قربانی با فریاد است.
کمی از خودتان بگویید و اینکه در کجا متولد شدید؟
تولد بنده در روستای بانسرو ارکوازی در چوار بود. حدود 80 سال پیش و بعد از اینکه به دستور رضاشاه که به والی گفته بود تسلیم حکومت شود و یا از ایلام برود والی به همراه نزدیکانش که یکی از آنها پدربزرگ بنده به نام عنبر و همچنین غلامعلی جوهر، که از بزرگان ایلام بود از طریق مرز بولی به مندلی و از آنجا به بغداد رفت و تا زمانی که درگذشت در بغداد بود و وی را در قبرستان وادیالسلام نجف دفن کردند. بعد از واقعه والی، خیلی از مردم از روستا به شهر کوچ کردند، از جمله خانواده ما که از همان روستای محل تولدم به ایلام عزیمت کردیم و به خیابان سمندری فعلی که یک باغ بزرگی که یک چشمه زلال هم در آن بود آمدیم. بعدها مرحوم اخوی بنده که معاون شهرداری بود همه باغ را فروخت و الآن فقط یک منزل مسکونی از آن ملک را داریم.
تحصیلات خود را از کجا شروع کردید؟
دوران تحصیلم هم در یک دبستان در محل چهارراه سعدی فعلی آغاز شد که امروزه پاساژ آقای شوهانی جای آن را گرفته است. به خاطر دارم که مدیر مدرسه ما آقای نعمتی بود و من تا کلاس پنجم در آنجا تحصیل کردم. به سفارش مرحوم پدرم در کلاس ششم، صبحها قبل از ورود دانشآموزان به کلاس، قرائت قرآن میکردم و بعد از آن سرود «ای ایران، ای مرز پرگهر» را نیز میخواندم و کلاسها شروع میشدند، صدای من در همان دوران مدرسه ممتاز بود. بعد از کلاس ششم به همراه مرحوم جهانگیر ارجمندی، حاج احمدعلی محمدی نزد ملا فرجاله صادقیان که مکتب خانه قرآن داشت برای یادگیری قرآن و تجوید رفتیم.
همزمان من به کمک مرحوم پدرم درون باغ میرفتم و میوههایی همچون سیب، گلابی، انگور را که از باغ میچیدیم به مغازهداران میفروختم. خیلی خوب به یاد دارم که درون باغ یک درخت گردو بسیار بزرگی بود که به همراه پدرم در زیر آن نهار خود را که معمولاً گلابی یا سیب به همراه نان بود میل میکردیم.
از همکلاسیهای دوران تحصیل، کسانی هستند که بخواهید از آنها نام ببرید؟
حاج حمید غریبی و محمد صداقت که هماکنون در ایلام نیستند و موسی فولادی که در کرج سکنی دارد و نیز مرحوم حسین بختی که چند سالی است به دیار باقی شتافته است.
شما تاریخ معاصر ایلام را به خوبی به یاد دارید، اگر بخواهید چند نفر شخصیت تأثیرگذار را نام ببرید چه کسانی هستند؟
می توان به حاج عبدالصاحب نوراللهی که اولین شهردار ایلام و یک شخص بسیار فعال بود و یا حاج سهرابخان عبداللهی که از شخصیتهای بزرگ ایلام بود اشاره کرد که پسرش، شیرزاد را که فکر کنم اولین شهید انقلاب در ایلام بود توسط نیروهای حکومتی به شهادت رسید و بعدها حاجی سهرابخان از قاتل وی گذشت کرد. همچنین مرحوم میرزامحمود رشنوادی که تاریخدان بزرگی بود و یا مرحوم میرزاحیات رشنوادی گه معاون فرماندار بود شخصیتهای بسیار بزرگ و مردمی بودند.
فقط به صرف سفارش پدر به طرف مداحی رفتید یا خود شما نیز علاقهای به مرثیهسرایی داشتید چون صدای بسیار خوبی دارید و میتوانستید خواننده نیز بشوید؟
اوایل، نوحهخوانی و قرائت قرآن را به توصیه پدرم انجام میدادم ولی بعدها که معروف شدم چون از نظر صدا منحصر به فرد بودم علاقهام به مداحی بیشتر شد.
از شروع مداحیتان بگویید.
در سن نزدیک به 20 سالگی بود که کمکم مشغول نوحهخوانی شدم. در همین خیابان سعدی شمالی و نرسیده به میدان انقلاب، تکیه شیخ مراد گلشنی قرار داشت و یک سالن بسیار بزرگی هم در آن بود و از همان جا نوحهخوانی راآغاز کردم. پشت خیابان خیام که الآن تکیه سالار شهیدان در آن واقع است توسط مرحوم ططر شوهانی که از بزرگان ایلام بود برای مداحی دعوت شدم. بعدها یک نفر به نام حاجی گلنام بود که دو باب مغازه در مقابل همین بانک سپه فردوسی داشت و سرپرستی مسجد والی که به آن مسجد شهریها میگفتند را به عهده گرفت و از سن 25 سالگی هم به سفارش حاجی گلنام در مسجد والی شروع به نوحهخوانی کردم. حدود 15 سال به همراه چند مداح دیگر مثل مرحوم حبیبالله منصوری، مرحوم درویشعباس عبداللهی، مرحوم فرامرز عبداللهی و مرحوم محمدعلی اسلامی مرثیهسرایی کردم که جوانترین آنها خودم بودم.
فضای آن زمان برای فعالیت در عرصه مداحی چطور بود؟
در آن زمان ایلام برق نداشت و خیابانها نیز آسفالت نبودند و کارمندان شهرداری یک چراغهایی را که به چراغ انگلیسی معروف بودند به میلههایی آویزان میکردند و خیابانها را با آن روشن میکردند. ما جمعیت را در زیر نور چراغها جمع و شروع به مرثیهسرایی میکردیم. مسجد والی نیز به شکل امروزی نبود، یک حوض در وسط حیاط داشت و یک میز بزرگ روی آن میگذاشتند و چند چراغ توری در اطراف میز برای روشنایی میگذاشتند. ما نیز برای مداحی روی یک چهارپایه میرفتیم تا صدا به همه جمعیت برسد، خانمها نیز از طریق یک راهپله به پشتبام مسجد میرفتند. مسجد والی و تکیه سیدمحمد موسوی، معروفترین مساجد و تکیههای ایلام بودند که بعدها مسجد جامع نیز توسط حاجی مروارید و یک شخصی به اسم سیدیاسینی که از تهران آمده بود ساخته شد که نقطه ثقل شهر بود و یا همچنین به سراب عطش میرفتیم و به دلیل فقدان بلندگو، برای مداحی روی یکی از سنگهای بزرگ میرفتیم که صدا به جمعیت برسد.
چه کسانی تأثیر بیشتری در مسیر مداحی شما و چهره شدنتان داشتهاند؟
معروفیت من بیشتر از مسجد والی شروع شد، آنجا یک شخصی بود به اسم حاج حسن سخاوت، که خادم و کارگردان مسجد والی بود که تاثیر بسیاری در مسیر مداحی من داشتند و از مشوقین بنده بودند.
اتفاقات اوایل انقلاب و وقوع جنگ چه تأثیری در شکلگیری نحوه مداحی شما داشت؟
در اوایل انقلاب به نوعی مداحی تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی آن روزها قرار داشت و با شروع جنگ تحمیلی هم پا به عرصه مداحی انقلابی گذاشتیم اما واقعیت این است که ما در اوایل انقلاب در زمینه مداحی انقلابی زیاد خبره نبودیم، در زمان جنگ نیز تا زمان شهادت احمد کشوری که در تنگه مینای میمک به فیض شهادت رسید زیاد فعال نبودیم. جسد شهید کشوری را برای تشییع به درب سپاه آوردند و من سوار یک نیسان در جلوی جمعیت به راه افتادم و جسد را در سطح شهر تشییع کردیم و من برای اولین بار برنامه یک شهید را اجرا کردم و میدانی که من مراسم را در اجرا کردم به میدان کشوری نامگذاری شد و بعد از آن مراسم هم در مسیر شهدا قرار گرفتم و مراسم شهیدانی همچون احمد و نعمت برازنده را خودم اجرا کردم.
شما یک صدای ویژه و بخصوصی دارید، آیا تاکنون از این بابت و از نظر سلامت مشکلی برایتان پیش آمده است؟
صدای من خیلی کم دچار گرفتگی میشود، یکبار در جوانی که نزدیک محرم نیز بود صدایم گرفت، صدای من اگر میگرفت بعد از یک یا دو روز خوب میشد اما این بار نزدیک به دو هفته بود که گرفتگی صدایم بهبود پیدا نکرده بود و برای درمان آن به بیمارستان طالقانی که در محله سبزیآباد بود و اطبای پاکستانی و هندی در آن بودند مراجعه کردم. مرحوم بازیار که آنجا پرستار بود به دگتر گفت که صدای آقای قربانی تا این حد گرفتگی نداشته است، دکتر هندی با مرحوم بازیار صحبتهایی را داشت که از چهره آقای بازیار میشد فهمید که دکتر به وی حرفهای خوبی نزده است. دکتر به مرحوم بازیار گفته بود که من تا سه ماه نباید صحبت کنم و اگر خواستم با کسی صحبت کنم باید روی یک کاغذ حرفم را بنویسم و اگر به حنجرهام فشار بیاید دیگر نمیتوانم تا آخر عمر صحبت کنم.
من بعد از شنیدن حرفهای دکتر به شدت ناراحت شدم و به منزل مراجعه کردم و همانند دو رفیق با امام حسین(ع) صحبت کردم، گفتم که من عمری است برایت حسین، حسین میخوانم و خودت میدانی که اگر من حنجرهام را از دست بدهم به ضرر خودت تمام میشود!
روز بعد دیدم که یواش یواش گشایشی در صدایم ایجاد شد که بعد از سه یا چهار روز صدایم به شکل اول بازگشت.
برای یک مداح، کیفیت کار مهم است یا پرکار بودن؟
چند سال پیش خدمت مقام معظم رهبری رفته بودیم و ایشان به مداحان فرمودند که این مداح است که مجلس را گرم میکند، مداح است که سینهزن را جذب میکند، مداح باید با خواندن چندین شعر زیبا مدعوین را با خاطره خوش از جلسه روانه کند، مداحی که نتواند مدعوین را جذب خود نکند ممکن است آن جمعیت دیگر به جلسه نیایند. رهبری در آن جلسه فرمودند که وظیفه مداح از روحانیت بیشتر است، صدا نیز مطرح و مهم است. شعر و مرثیهای را بخوانید که در خور اهلبیت باشد. مداح اگر شعرهای با محتوا نخواند و رو به اشعار بی سر و ته بیاورد مردم نیز سرد میشوند و حال و هوای عزاداری امام حسین(ع) نیز سرد خواهد شد.
مرحوم فلسفی نیز که از معروفترین سخنرانان بود گفت که یک ساعت مداحی کردن، معادل با یک روز کار کردن است، اینقدر که تار و پود بدنت تکان میخورد تا یک برنامه را گرم کنی. مداحی شوخی نیست، در یک جلسه هزاران نفر به تو چشم دوختهاند و مداح نیز استرس این را دارد که شعر غلطی نخواند و یک مداحی در شأن جلسه را اجرا کند. هرچند من نیز تا امروز 80 سال از خدا عمر گرفتهام و پا به سن گذاشتهام و دیگر توان کمتری نسبت به جوانی دارم.
چندی است در بین مردم صحبتهای وجود دارد که مداحان در ایام عزاداری رقمهای کلانی دریافت میکنند، به نظر شما این مطلب شایعه است یا واقعیت؟
سال گذشته در یک شهرستانی دعوت بودم و یک مداحی از من پرسید در ایام محرم چقدر دستمزد میگیری، که من گفتم در مدت دوازده شب ماه محرم بین یک تا یک و نیم میلیون دستمزد میگیرم ولی آن مداح به من گفت که برای یک شب، مبلغ یک و نیم میلیون و در طول ده شب ایام محرم نزدیک به 15 میلیون تومان دستمزد میگیرد. یک بار هم ایام فاطمیه بود که یک مداح را برای مسجد جامع دعوت کرده بودند و برای یک شب مداحی مبلغ سه میلیون تومان دستمزد گرفت. مرحوم تعمیرکاری به این مسأله اعتراض کرد که چرا این همه پول بیتالمال را به اینها میدهید چون میتوانیم از مداحان استان استفاده کنیم و این هزینهها در جاهای دیگر استفاده کنیم.
اهل موسیقی هستید؟
بله، موسیقی اصیل و سنتی گوش میدهم. مداح باید هنرمند باشد، من هروقت به تهران میروم در مایه مثنوی یا در مایه ماهور و یا در مایه شور مداحی میکنم و اتفاقاً با تمام ردیفهای موسیقی نیز آشنا هستم. برای قرائت قرآن نیز باید در قالب ردیف قرائت کنی. خود مداحی یک هنر است و باید مداح بداند که کجا شروع میکند به کجا میرود وآخر نیز کجا ختم میکند.
ماجرای خواندن آهنگ بَزَران توسط شما چه بود؟
در دهه 40 شمسی بود که مدیر فرهنگ و هنر ایلام، طی سفری که به تهران داشت توسط چند نفر از مدیران استانهای همجوار، مورد سرزنش قرار میگیرد که ایلام هنرمند و خواننده ندارد. او هم در بازگشتش به ایلام مرا به دفترش دعوت کرد و گفت که «مدیران دیگر استانها به من با زبان طعنه گفتند که ایلام هنرمند و خواننده ندارد و تو هم صدای بسیار خوبی داری و اگر امکانش هست یکی دو آهنگ را اجرا کن که ما نیز حرفی برای گفتن داشته باشیم و به نوعی آبروی ایلام را حفظ کن.»
من سه آهنگ را ساختم که یکی آهنگ معروف بزران بود، دیگری آهنگ انتظار بود که ریتم عربی داشت که آقای صادق علیکرمی و فرخ سرشتی کار آهنگسازی آنرا انجام دادند، دیگری هم یک آهنگ در مایه لری بود. این سه آهنگ در زمان خود نزدیک به 40 میلیون تومان فروش داشت.
زمانی که آهنگ بزران را در مراسمی با حضور هنرمندان سایر استانها اجرا کردم توانستم تحسین همگان را برانگیزم و از اعتبار هنر و هنرمندان ایلامی دفاع کنم.
چرا در بین این همه مداح که در استان فعالیت دارند آقای قربانی از همه معروفتر شد؟
صدای بنده یک زنگ و خش بخصوصی دارد که اصطلاحاً به دل دیگران مینشیند، استاد مرتضی حنانه که بزرگترین صداشناس دانشگاه تهران و رهبر ارکستر سمفونیک ایران نیز بود در سفری که به کرمانشاه داشت با آقای آجیلچی که سرپرست نوار و ضبط صداوسیمای کرمانشاه بود دیداری را داشت و آقای آجیلچی، نوار قدیمی من را که همان سه آهنگ معروفم بود برای وی پخش میکند و استاد حنانه هم آهنگ مرا پنج یا شش بار گوش داده بودند. آقای آجیلچی تعریف کرد که استاد حنانه با گوش دادن به آهنگ من به یک عالم خلسه فرو رفت و دست آخر در حاشیه نوار من یک یادداشتی را نوشته بود که آنرا به من نشان داد که در آن نوشته بود تهزنگ سوز و گیرایی در صدای این خواننده هست که در دیگران نیست. آقای آجیلچی به من گفت که تا به امروز من ندیدم استاد حنانه برای کسی یادداشت بنویسد.
حدود 65 سال است که مداح و ذاکر اهلبیت هستید، به کدام یک از اشعاری که مداحی کردید علاقه بیشتری دارید و کلاً اشعار مداحیتان را چه کسانی سرودهاند؟
نوحهخوانهای ایلام با دست خالی در حال فعالیت هستند و شعر و شاعران زیادی هم نداریم که به آنها کمک کنند. بیشتر مداحیهای کردی را که میخوانم اشعارش را خودم میسرایم، سرودههای زمان جنگ از جمله سنگر مهران، سروده قسمت ایران وه خین شهیدانت را خودم سرودهام. سروده دیگری را به زبان کردی دارم به اسم خالو و خوارزا (دایی و خواهرزاده) که داستان یک دایی و خواهرزادهای را بیان میکند که در ارتفاعات میمک شهید شدهاند و خواهرزاده با دایی خود درد دل میکند.
یک شاعر کرد زبانی به اسم ملا نامدار تیموری داشتیم که فکر کنم از طایفه دهبالایی بود و در یکی از محلههای بغداد چایخانه داشت. ملانامدار پیرمردی بود که به سه زبان کردی سورانی، کردی فیلی(خومانی) و زبان فارسی شعر گفته بود. یک نوحهای هم که خیلی معروف شد «نوجوان گم کردمه، آرام گیان گم کردمه؛ ای خدا مه چه بکم، نیور چووان گم کردمه...» شعرش را همین ملانامدار گفت و من این نوحه را خیلی دوست دارم. بعد از ایشان، حاج صادق سلیماننژاد، اشعار نوحههای مرا سرود. چند مداحی هم بودند که من از اشعار مداحیهای آنها استفاده کردم مثل مرحوم فرامرز عبداللهی که در زمان خودش بهترین مداح بود، بعد از ایشان مرحوم سبزخدا واحدی بود که با هر دوی اینها مداحی کردهام. همچنین درویشعباس عبداللهی، درویشبرات خرمی، مرحوم احمدعلی محمدی، مرحوم محمدعلی اسلامی، مرحوم اصغر علیلیان هم از مداحان بسیار خوب ایلامی بودند که اشعار خوبی را از خود به یادگار گذاشتند.
بهترین شعری که خود شما سرودید کدام است؟
شعر ترانه خالو(دایی) که برای شهدا سرودهام را خیلی دوست دارم.
چند کار ضبط شده استودیویی دارید؟
کار ضبط شده استودیویی زیاد دارم که معروفترین آنها «سنگر مهران» است. چند سال پیش در یک سفری که به خرمآباد داشتم به دستور آقای کرمی که مدیرکل صدا و سیمای لرستان بود در سالگرد هفته دفاع مقدس یک آلبومی را به اسم «سنگر مهران» خواندم که چند آهنگ معروف نیز در آن هست.
از اینکه مرتب باید در طول هفته به مراسم ختم بروید خسته نشدید و این همه مراسم ختم در روحیه شما تأثیر نداشته است؟
قطعاً تأثیر دارد، غم و اندوه در روحیه انسان بسیار تأثیرگذار است و انسان را پژمرده میکند هرچند بعد از اینکه جلسه را تمام کردم و صاحب عزا از من تشکر میکند حال خوبی به من دست میدهد که توانستهام صاحب عزا را راضی نگه دارم مثلاً زمستان سال گذشته بود یک خانمی که تنها یک پسر داشت و او را از دست داده بود با من تماس گرفت که حتماً برای مجلس ختم پسرش به کرمانشاه بروم و مرثیهسرایی کنم. من هم گفتم که هوا سرد است و راه هم طولانی و چند مداح خوب کرمانشاهی که دوست من بودند را به ایشان معرفی کردم ولی آن خانم قبول نکردند و گفتند حتماً باید خودت بیایی. سرانجام در همان زمستان و هوای سرد به کرمانشاه رفتم و برای تنها پسرش که در قصرشیرین روی مین رفته بود و شهید شده بود مرثیهسرایی کردم و در آخر هم وقتی دیدم که مادر آن شهید از کار من رضایت دارد خوشحال شدم.
کدام یک از مجالس ترحیمی که رفتهاید برایتان سخت و غمانگیز بوده است؟
یک عروس و دامادی بودند که برای ماه عسل رفته بودند که در حین مسافرت، ماشین آنها به پایین دره سقوط کرده بود که هر دو جان خود را از دست داده بودند. در آن مراسم اشعاری را به زبان لری خواندم و خودم خیلی ناراحت شدم. یکی دیگر نیز یک دانشآموز هفت ساله بود که مینیبوس با دنده عقب آمده بود و او را زیر گرفته بود که در آن اشعاری را خواندم و متوجه شدم که پدر آن بچه به شدت منقلب شد و سریع مسیر شعرهایم را عوض و ملایم کردم، در آن مجلس خیلی دلم سوخت.
نظرتان درباره مداحیهای سبک جدید که شکل گرفته است چیست؟
مداحیهای سبک جدید که بیشتر مورد پسند تیپ جوان هم هست باید در آن اصل مداحی رعایت شود، مداح نباید رو به اشعاری بیاورد که سبک ترانه باشد. حاج منصور ارضی چند سال پیش در یک جلسهای گفت که مداح واقعی آن است که اشکی از جلسه بگیرد و حتی ما در روایت داریم که هرکس قطره اشکی از جلسه امام حسین(ع) بگیرد خداوند یک کاخ در بهشت به او میدهد. چند وقت پیش در جلسهای گفتم که ایلام بهترین نوحهخوانهای غرب کشور را دارد و انصافاً میتوانند پیشرفت کنند به شرطی که رو به سبکهایی که بر پایه ترانه هستند نیاورند و بتوانند سوز بیشتری به صدای خود بدهند.
هیچوقت از شهرتتان برای دریافت وام یا امکانات خاصی استفاده کردهاید؟
بنده تاکنون از صدایم هیچ استفادهای برای مقاصد شخصی نکردهام. الآن مداحهایی که در دیگر شهرستانها هستند و از صدای من تقلید میکنند برای یک مراسم نزدیک به یک میلیون تومان دستمزد میگیرند که مبلغ دستمزد من یک چهارم آنها هم نیست ولی این موضوع برایم اهمیتی ندارد.
ظاهراً در سال 66 به مکه مشرف شدید، سالی که حجاج ما توسط آل سعود کشته شدند، چیزی از آن واقعه به خاطر دارید؟
بله، سال 66 بود که به مکه مشرف شدم و همان سالی بود که 400 نفر از زائران خانه خدا به دست مزدوران سعودی به شهادت رسیدند. در آن سفر مرحوم تعمیرکاری سرکاروان ما بودند و بعد از نماز ظهر و عصر برنامه برائت از مشرکین بود، ساعت 3 بعدازظهر بود که در خیابان حجون راه افتادیم که انتهای آن به خانه خدا منتهی میشد. جمعیت ما حدود 100 هزار نفر ایرانی بود که 50 هزار زائر لبنانی، عراقی، سوری و مالزی هم به ما اضافه شد. یک حاج آقای مرتضوی بود که به وزیر شعار معروف شده بود، یک بلندگو به دست گرفت و با شعار «مرگ بر آمریکا» جمعیت را به دنبال خود به راه انداخت. به خیابان ابوسفیان که رسیدیم جلوی ما را گرفتند، آقای مرتضوی در بلندگو به مردم گفت «تکبیر بگویید و به جلو بروید، ما باید نماز مغرب را در خانه خدا اقامه کنیم» سربازان سعودی که بر روی پشت بام هتلها حضور داشتند با دیدن اصرار ما بر حرکت خود، به طرف ما سنگ و شیشه میانداختند و از داخل هلیکوپتری که در بالای سرمان بود به طرف جمعیت شلیک شد که تعداد زیادی از زائران خانه خدا جان خود را از دست دادند. بعد از آن اتفاق، اجساد قربانیان را به سردخانه نبردند و جسد آنها را در داخل حیاط بیمارستان نگه داشتند و تا روز بعد دیگر جنازهها قابل شناسایی نبودند.
تاکنون به مهاجرت از ایلام فکر کردهاید؟
یک شخصی به اسم آقای ابوشوهان، از طایفه مولائی بدره به همراه چند نفر دیگر مثل مرحوم یدالله ناظری چندبار به من گفتند که به تهران بیا و ما تمام امکانات زندگی را برایت فراهم میکنیم و یک دفتر مداحی نیز در اختیار تو قرار خواهیم داد. آنها به من گفتند ایلامیهای مقیم تهران به یک مداح کرد زبان احتیاج دارند که بنده در جواب ایشان گفتم که من باید تا آخرین لحظه عمرم در شهر خودم مداحی کنم و در کنار مردمان دیار خودم باشم. چندین بار هم دیگران از من خواستند که به تهران بروم ولی من قبول نکردم.
چه آرزو یا کار ناتمامی داشته اید که دوست دارید به آن برسید؟
یک آرزو دارم که سرودهای را برای خودم بخوانم و روزی که بار سفر را از این دنیا بستم آنرا در زمان مرگ من پخش کنند، هرچند شایعهای بود که میگفتند قربانی یک نواری را برای خود خوانده است که فقط در حد شایعه بوده چون هنوز اشعار آن را نتوانستهام بسرایم. دوست دارم چند مرثیه دیگر را نیز بخوانم یکی برای جوان، یکی برای مادر و دیگری برای پدر که در هر مجلسی لازم بود آنها را پخش کنند و در تلاشم بتوانم آنها را نیز ضبط کنم.
در پایان اگر حرفی هست بفرمایید.
ما باید به هنرمندانمان بیشتر بها دهیم. نباید این اندازه سطح هنرمان را پایین بیاوریم، جوانانی در سطح استان داریم که صدای بسیار خوبی دارند و احتیاج به استاد و ردیفشناسی دارند، احتیاج به شاعر دارند که شعرهای بسیار خوبی در اختیار آنها قرار بدهد. مسئولین باید به فکر این جوانان باشند و به آنها کمک کنند و ما هم باید به آنها روحیه بدهیم تا این جوانان از نظر هنر و هنرمندی به رشد و بالندگی برسند و از مسئولین هم تقاضا دارم که توجه ویژهای به آنها داشته باشند.
مصاحبه و انتشار: فردین حسینی
بسیار عالی بود
پاسخ به این نظرحاج آقا قربانی باعث افتخار همه ما ایلامیان است وما به وجود این استاد گرانمایه افتخار میکنیم
پاسخ به این نظر